سحـــــــــــــــــــر کـــــــــــتلــــــــــــــــــــــتـــــیــــان:)))

متن مرتبط با «اینجا» در سایت سحـــــــــــــــــــر کـــــــــــتلــــــــــــــــــــــتـــــیــــان:))) نوشته شده است

تو روی اون تخت لعنتیِ بیمارستان زیر یه عالمه سرم و دستگاه..ما اینجا با گریه و دعا...

  • دکترا گفتن اگه لخته خونی که تو مریشه تا فردا رفع نشه ممکنه بره تو سرش و سکته مغزی کنه خدایی نکرده... همسن منه خوشگلتر از منه خوش خنده تر از منه اسمشم که صدبرابر قشنگتر از منه "مریم" ولی الان رو تخت بی, ...ادامه مطلب

  • بی تو من اینجا نمیمونم!

  • چند روزیه خیلی به ادمای اطرافم نیگـا میکنم با دقت به اخلاق و رفتارشون ببینم بعد از رفتنت کدومشون مثل تو میتونه باشه،غزل که وقتی دلم تنگ شد واست برم اون و بغل کنم هیچکس هیچکس مثل تو پایه دیوونه بازیای من نیست سرکلاس زبان پا به پام شیطنت نمیکنه بلند بلند نمیخنده تو رستوران و خیابون به چرت و پرتام نمیخنده حرفامو از چشمام نمیخونه بهم زنگ نمیزنه همینجوری حالمو بپرسه ازم طرفداری نمیکنه وقتی میبینه دارم میرم مشهد پا نمیشه بیاد فرودگاه واسم نصف پاستیل و لواشکشو نگه نمیداره هیچکس تو سرما و کار زیاد کلاسشو کنسل نمیکنه بخاطرم که بریم ولیعصر و متر کنیم وسط دعواها یه چیزی نمیپرونه که من غش کنم از خنده هیچکس نمیتونه من و بخندونه هیچکس نیست انقدر با هم دعوا کنیم و به یه ساعت نکشیده اشتی کنیم هیچکس نمیاد با هم شیش بار یه فیلم و ببینیم هیچکس نیست حرفای رمزی با هم داشته باشیم مثل عا عه عو عه میدونی! هیچکس مثل تو خواهرم نمیشه ولی خب قراره بری که پیشرفت کنی و به ارزوت برسی ،ارزویی که دوساله تصمیم گرفتی واقعیش کنی و مطمئنم انقدر جنم داری که میتونی بشی چیری که میخوای،میبینم روزی که قراره بشی فضانورده من!ومن از دووور خوشال ترین رفیق باشم برات میترسم بری اونجا یادت بره من و ولی اینم حکمت خداس... خوب ترینارو ازمون دور میکنه و خاطره هاشونو میزاره تو وجودمون تا روزی هزااار بار هی با اه کش دار بگیم یادش بخیر , ...ادامه مطلب

  • از اون روزی که اومدم اینجا و شدم یه "بیانی" بگم؟!

  • روزی که اینجارو باز کردم روزی که پستای الکی میذاشتم کپی پیست میکردم روزی که هدف نداشت وبلاگم،جهت نداشت از بین این همه که اومدن و رفتن از بین این همه دنبال کننده و خواننده  از بین همه چند نفر از همون اول اول از همون دو سال پیش بودن بعد کم و کم و کمتر شدن انقد که ازشون یه تعداد انگشت شمار موند خلاصه که اون روز  حتی یک درصدم فکر نمیکردم بیان قابلیت نظرات ارسالی و دریافتی و بزاره و من همه نظرایی که چند سال متوالی تو وباتون گفتم بحثا،مسخره بازیا،خنده ها و همه ی حرفا رو بتونم دوباره یک جا بخونم! و یک روزی مثل امروز نشستم خوندمشون همرو مو به مو نظرا...جوابا...وبلاگایی که ازبین رفتن اونایی که با وباشون رفتن اونایی که وبلاگشونو کشتن و بعد رفتن اونایی که دلشون نیومد یهویی ول کردن و دل کندن و رفتن اونایی که قول دادن شاید یه روزی برگردن ری را،خانوم فروزه ای،شکلات تلخ،طاها خیلیا... اون روز فکر نمیکردم انقدر به این جا وابسته شم انقدر از خوندن شیطنتای قبلیم از خوندن نظرا بغض کنم و به خودم بیام ببینم وسط خنده دارم میخندم یهو اخم میکنم لبخند ملیح میزنم گاها خجالت میکشم! این درصورتی بود که همه چیز دست به دست هم داده بود پا گذاشته بود رو خرخره ام که سحر ول کن برو سحر برو و خیال همرو راحت کن برو و همرو از دست این چرت و پرت عات خلاص کن به خودم اومدم  روز؛  شب شده بود اشکام خشک شده بودن رو صورتم....جمله, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها