دوشنبه ۹ مرداد ۹۶
میگفت چندین سال پیش تو دانشگاه با هم تو یه خوابگاه بودن...خیلیییی ازش تعریف میکرد...خونشون شیراز بود(الانم هس البته)...تا چن سال پیش مجریه شبکه فارس و خوشا شیراز و امثالهم بود...تا این اخریا که خالم خبر داد سحرررررررررر ثریا شبکه دو مجریه و برنامش دوشنبه ها و سه شنبه ها شبکه دو..... ساعت فلانِ...و من دوشنبه ها با یه لیوان چایی با عشق میشستم تو حلق تلوزیون و کلی ذوقق میکردم...از چهرررش ارامش و انرژی میباره....و قرار بود یه روز که میاد تهران باهم بریم بیرون....تا اینکه امشب خالم پیشنهاد داد فردا بیاد اینجا و شبم پیشمون بمونه و قشنگ ازینکه بابام ماموریتِ استفاده کرد....از ذوووق کلیییی بالا پایین شدم هههه و اینکه کلی برنامه ریختم از کجا غذا بگیریم فردا باید خونرو برررق بندازیم و....و...و.... حس میکردم رو ابرام...و اینکه بسیااااااااااار خوشحالم....حالا هی لباسمو درمیارم از تو کمد و میگیرم جلوم...رو به روی اینه قدی هی میگمممم پس فردااااا کیییییی میرسه!!!!!ذوق دارم خب:)
اییشونم مجری جان ما هستننننن کلیم عشقن:)عکسشونو میذارم ادامه:)
برچسب : نویسنده : csusa11447 بازدید : 147