زمینِ یخ،هوایِ سرد،حالِ بد!

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    ۱)فنچک بیاد اینجا،بم بگه برو تو "دداق"(اتاق)درس بخون!بگه بیااا فوتبال،بگه برام مکویین بزار ببینم،از حالت حرف زدناش،تلفظ بامزه کلمه هاش،خنده هاش که دندونای ریختش که دل میبره،بیاد یکم حالم بهترشه!



    ۲)امروز غزل و دیدم،کیفشو گذاشت،با عجله از سر ناچاری،سوال دوستمو جواب دادم سرمو چرخوندم، هرچی گشتم ندیدمش دیگه،بعد امتحان کیفش بود همونجا معلوم بود هنوز سرجلسس،اومد دیدمش انگار داشتم یه غزل دیگه میدیدم،سرتا پا بغض و گریه بود ولی لبخند میزد،من میفهمیدم،

    من:سلاااااامممم کَزَل جونم،چطوررررییی!

    غزل:سلام خوبی تو؟

    من:میگم چطوری میگی خوبی تو؟

    غزل:میگم تو چطوری؟!

    من:جواب بده چته خرررره میمووون چته چرا توهمی چرا میخوای بپیچونی؟

    غزل:هیچیم

    من:معلومه

    من:غزل من شاخ دارم؟

    غزل:اره

    همه خندیدن مشغول حرف زدن باهم شدن، من که میدونم شگردشه میخندونه بگه حالم عالیه ولی نیست نخندیدم بیشتر داشت بغضم میگرفت،

    من:غزل؟؟؟

    غزل:...

    من:بنال

    غزل:...

    سحر بیا

    مجبوری رفتم،فاعزه برام نسکافه گرفته بود سریع برگشتم بگم بیا باهم کوفت کنیم غزلی،نبود،کیفشم نبود،با من با همه همینجوری بود،یادم رفت فلش ازش بگیرم بهش فلش بدم،کتابمو ازش بگیرم،حالم بدجور گرفته شد...نرفتم پیش معلم زبانمون که کارم داشت، خیلی ناراحت بودم ولی اصلا به روی غزل یا هیچکس دیگه نیاوردم حس کردم بمونم میمیرم از بغض،نسکافه ی داغ و کشیدم بالا،داغِ داغ بود، گلوم سوخت،بغض باهاش رفت پایین،تونستم بگم خدافظ و تند تند بیام خونه،تو راه تو کوچه یه پیرمرد کچل با چنتا تار موی سفید داشت میرفت،یه دختر جوونم سرش تو گوشیش بود دم مغازه وایستاده بود،ماشین از خیابون رد میشد تک و توک،یا موتور،،،اومدم از خیابون رد شم بیام اینور و برم سمت کوچمون، نفهمیدم چی شد،سرم گیج رفت یا زمین سُر بود،شایدم کتونی من!و خیلی بد خوردم زمین،دختره اومد کمکم کرد بلندشم کشیده گفت چیییی شد؟! بلند م کرد،جوابشو ندادم تشکرم نکردم،،،و دوییدم سمت خونه،کلید مینداختم در باز نمیشد زنگ زدم اومدم بالا مامانم از سرکار اومده بود داشت صبحانه میخورد،دلم میخواست بمیرم نمیدونستم غزل چرا به ماها نمیگه چه مرگشه،به خودم میگفتم سحر لنتی باید میرفتی یقشو میگرفتی میگفتی تو باااااید بگی چته،بااااید حرف بزنی،من رفیقتم لنتی،به خودم میگفتم سحر باید میزدی تو دهنش تا انقد نگه ه"یچی" ولی چشاش اشکی باشه،زنگ زنگ زنگ،اس ام اس،دایرکت ،تلگرام هزاااااااارتا پی ام و التماس که اوکی بگو زنده ای فقط و دریغ از جواب!!!!!مطمئنا همینجوری پیش بره تو حیاط مدرسه جلو همه حسابی حالشو جا میارم،باید حرف بزنه باید بگه چشه،مگه همیشه نمیگیم ما رفیق نیستیم؟ما رفیقِ رفیقیم!پس باید دردشو بگه به رفیقِ رفیقش!باید...!


    ۳)فک کن یه سوال یک و نمره ای و با سوال یک و نیم نمره ای پایینیش جا به جا نوشتم!نابودی،خستگی اون همه خوندن موند تو تنم!


    ۴)همینقدر که هی نوشتم پاک کردم،نمیدونم چن بار،اخرین بارش میشه این اگر باز دیلیت و نزنم!



    ۵)یکی از ایرادام اینه نمیدونم تو موقعیتای بد واسه دیگران باید چیکار کنم!خیلی عذاب اوره خیلی!



    سحـــــــــــــــــــر کـــــــــــتلــــــــــــــــــــــتـــــیــــان:)))...
    ما را در سایت سحـــــــــــــــــــر کـــــــــــتلــــــــــــــــــــــتـــــیــــان:))) دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : csusa11447 بازدید : 194 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1396 ساعت: 11:05