سحـــــــــــــــــــر کـــــــــــتلــــــــــــــــــــــتـــــیــــان:)))

متن مرتبط با «ثبت خاطره ها» در سایت سحـــــــــــــــــــر کـــــــــــتلــــــــــــــــــــــتـــــیــــان:))) نوشته شده است

به بهانه تولدم...

  • •به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...فقط و فقطبرای مقداری آرامش...اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)عکس و نوشته های بیشتر:) :•کانال تلگرام:shranenevesht بخوانید, ...ادامه مطلب

  • به بهانه تولدم...

  • •به دور از همه ی ادم های مسخره و متظاهر دنیای واقعی...فقط و فقطبرای مقداری آرامش...اینجا از ته ته ته دل از روزمرگیام مینویسم :)•دانشجوی رشته ی روانشناسی:)عکس و نوشته های بیشتر:) :•کانال تلگرام:shranenevesht بخوانید, ...ادامه مطلب

  • این نویسنده تنها به دنبال آرامش بود...

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • رفع ابهام

  • سلام یک: تو پست قبل منظورم از طلوع و غروب،طلوع و غروبِ یه قلب بود،یه قلبی که بیست و پنجم فروردین نود و هفت پر عشق شد،و پونزدهم دی ماه،سرد شد،همه ی اون عشق شد خاطره واسش،پر پر شد،له شد،نا امید شد،گریه , ...ادامه مطلب

  • کاین همه درد نهان است و مجال آه نیست

  • قلبامون فشرده شده بغض داریم تسلیت میگم به مردمم که استرس رو حمل میکنن تسلیت میگم به اونهایی که در کرمان به رحمت خدا رفتند تسلیت میگم به خانواده های عزیزانی که تو هواپیمای ایران اوکراین پرپر شدند..دانش, ...ادامه مطلب

  • میخواستم همه اش پسِ این بی اعتنایی گم شود،نشد.اما به قلمم هم نیامد چه شد؟بغض شد"باز"..حرفهایم را میگویم...

  • کرم مرطوب کننده محبوبم را برمیدارم صدای علی زند وکیلی سکوت خانه را در هم میشکند "دلم را لرزاندی و رفتی،چو مرغ شب خواندی و رفتی،اخه تو اشک سرد زمستان را چو باران افشاندی و رفتی" کرم رو میزارم سرجاش خط چشم رو برمیدارم و خودم رو گم میکنم در خط چشمهای ناهماهنگ علی زند وکیلی می خواند "تو می آیی آی تو می آیی" حرفهایی که میخواستم بزنم و کیلومتر وار اینجا ثبت شود،خیلی هم مهم نبود،پس..بیخیال،این روزها،بیخیال خیلی چیزها...:), ...ادامه مطلب

  • منی که برای بار دوم،زیر رگبار کلمات و حرف های کوبنده لِــــــه شدم...

  • بال میزدم و میرفتم تو اغوشش مچاله میشدم اگه دستاشو سمتم دراز میکرد.... "آسمون" آب میشدم و تو وجودش حل میشدم ،یا یه گوشه وامیستادم تا ترک بخوره و منو ببلعه.... "زمین" میدونی چقد این بغض داره خفم میکنه؟, ...ادامه مطلب

  • سحریان آن بلاگر کوچک پس از سالها به بیان بازگشته است،چه برایمان اورده ای سحر؟فانوسا هیچی:)))

  • از اینکه چقد فرفره وار اسباب کشی تموم شد و من پرت شدم این نقطه از جهان...از تمام روزایی که نبودم و ننوشتم تا مبادا انرژی منفی منتقل کنم،از همه ی ماجراها و ناراحتی ها و....میپرم و میخوام امروزم و قشنگ , ...ادامه مطلب

  • اینا دیگه آخرین دلخوشی های سحر کنکوریه...

  • دلخوشم به: ۱.این هفته ای که دیگه دوران دانش آموز بودن رو با افتخار و با یه لبخند گشاد ترک خواهم نمود... یک تو گوشی بسیار محکم به امتحانات نهایی زده و کنکور را شتک و پتک خواهم کرد(به قول بزرگوار محسن ز, ...ادامه مطلب

  • بخدا که از این رو به اون رویت میکنند این آدمها... با این حرفا.... با این کار هااااا.....!

  • ساعت دو و نیم نصفه شبه و من هنوز که هنوزه عذاب وجدان دارم که ادامه خوابم و به کلاس امروز سیگارودی ترجیح دادم..که عصابم خورد بود سر اون کارت ...مبخواستم پست بزارم از سرشب گفتم بیام غر بزنم چه فایده؟چ ب, ...ادامه مطلب

  • که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها...

  • دلخور می شویم ... و حتی یکبار به زبان نمی‌آوریم.... تغییر می‌کنیم،  کم می‌خندیم، کوتاه حرف می‌زنیم،  بی توجهی می‌کنیم.... نمی‌دانند این کوتاه گفتن ها  و اخم کردن ها نتیجه‌ی همان نگفتن هاست! در نتیجه س, ...ادامه مطلب

  • بخدا که جیگرم اتیش گرفت با دیدن خون روی برگه های سفید و پرپر شدن جوون و اتوبوس زرد مچاله شده لعنتی

  • ناراحتم غمگینم دنیا دنیا بغض   لعنتی   دارم که نمیشکنه...از دیروز وقتی دیدم وشنیدم و شنیدم وشنیدم...حتی شنیدنش بدن ادم و به رعشه میندازه..حالم خیلی بده...دنبال اخبارش نمیرم چون اگه برم‌و بیشتر ببینم و بیش, ...ادامه مطلب

  • و از ارامشِ پاییزیِ این روزها....همین مرا بس است....

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید ,پاییزیِ,روزهاهمین ...ادامه مطلب

  • حیف نیست این روزها تو کوچه ها روی برگ های زرد راه نریم و پاییز و نفس نکشیم؟؟؟؟

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید ,نکشیم؟؟؟؟ ...ادامه مطلب

  • سری بهونه های کوچیک برای لبخندهای عمیییق...

  • معرفت و محبت تا الان واسم واژه خیییلی گنگی بود...وقتی اون روز سرکلاستون بودم و زنگ تفریح بود و پاستیل و باز کردی ولی معلمتون اومد و من مجبوووری بدو بدووو اومدم سرکلاسمون...چهارشنبه زنگ دوم بود....اما امروز پنجشنبه...برام اوردی کلاس زبان میگی "یه درصد فک کن از گلوم پایین میرفت!"میشود کیلو کیلو برایت مرد رفیق جان بامعرفت کی بودی اخههه؟!!!{{{{غزل غزل غزل}}}}},لبخندهای ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها